کور شو لعنتی
درد این نیست که دیگر نمیبینیاش. درد این است که میبینی، اما آنطوری که باید ببینی نمیبینی. احساسات مثل سابق جریان ندارد. اگر میبینی، انگار که یک همکلاسی سابق را دیدهای. باید ازش سوالات کلی بپرسی " خب، چه کار میکنی؟ کجا کاری میکنی؟ دانشگاهت تمام شد؟ " و کجای این شبیه چیزی ست که آدم باید از یک عزیز بپرسد؟ این بیشتر شبیه مکالمه با همسایه سابق یا یک فامیل دور است. از عزیز جانت باید بتوانی بپرسی " امروز مصاحبه کاری چطور بود؟ امروز هم دیر رسیدی سرکار؟ باز یادت رفت ساعت یک شربت معدهات را بخوری؟ " میتوانی اینطوری بپرسی؟ میشود؟ نمیشود.
میبینی، اما چه دیدنی؟ وقتی برای زل زدن در چشمانش احساس میکنی که باید اجازه بگیری. وقتی دوست داری در آغوشش بگیری اما نمیتوانی، چه دیدنیست ؟ وقتی حتی میدانی که نباید دستانش را بگیری. وقتی حتی نمیتوانی موقع رانندگی برگردی با دست بزنی روی پایش. نمیتوانی بگویی "اوه چه لاک خوشرنگی"نمیتوانی بعد از گفتن این جمله دستش را بیاوری نزدیک صورتت و دستش را ببویی.
نمیتوانی. نمیشود. گل درشت است. مناسب نیست. میزند بیرون. اگر بگویی و همینطور در سکوت نگاهت کند چه؟ چه کار خواهی کرد؟ نمیشود. خراب میشود. خراب میشوی. پائین میروی. خوب نیست. خوب نیست در نگاهش پائین بروی. اگر میخواهی پائین بروی کاش موقعی باشد که بحر عمیق باشد. آن وقت پائین برو. غرق شو و بمیر.
میبینی آنلاین است؛ میبینی. اما میتوانی پیام بدهی و بگویی "چرا نخوابیدی؟" خب جوابش مشخص است. به تو ربطی ندارد. حتی اگر اینطوری جوابت را ندهد، باز میدانی که به تو ربطی ندارد. عکسش را میبینی، اما نمیتوانی بپرسی کجا بوده و با که بوده. تنها میتوانی با نوک انگشت، عکسش - آنجا که جای گونههایش است- را لمس کنی و با این کار یک قلب برایش بفرستی. که یعنی هنوز دارد برایت میتپد.
خب چه جورش است؟ چه دیدنیست، چه جلوی چشم بودنیست؟ بیفایده. مثل بو کردن گل مصنوعی. مثل بوسیدن از پشت شیشه.
درد است دیگر. این دیدن، درد است. از ندیدن بدتر است. کاش لااقل کور شوی مرد.